هفته 38
هانا ی نازنینم امروز بعد مدتها دارم این مطلب رو مینویسم
این مدت خیلی درگیر بودم. با افزایش مقدار قند خونم همش نگران تو بودیم و این مدت کلی دکتر و آزمایش و سونو دادم تا بالاخره کنترل شد. الهی بمیرم برات چون مطمئنم تو هم خیلی اذیت شدی چون من همش نگران بودم.
تو این مدت خریدای سیمونی هم با مادری و خاله فریبا انجام دادیم
تختت رو هم گرفتیم و تقریبا الان همه چیز آماده س که دختر گل و نازنینم بیاد.
من و بابا مهردادت خیلی منتظرتیم. این روزا حسابی تکون میخوری و کلی دست و پاهاتو کش میاری. از رو شکمم کامل معلومه وقتی هم که بابا دستشو رو شکمم میذاره تو شیطونیت بیشتر گل میکنه. انگار که میدونی باباس و میخوای بپری بغلش!
امروز هم دوباره میریم دکتر. خانم دکتر بگه که دقیق کی به دنیا میای
ما دوستت داریم عزیزم اونم خیلی خیلی زیاد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی